قضاوت نکن
وقتی حتی نمیدانی تو ، آن تویی نیست که برایش مینویسم
نگو که میدانی و نمیدانم
نگو که ترکیب واژگانم برای گم شدن در چشمانِ
مخاطبیستکه برای دیگریست...
قضاوت نکن
وقتی که بالای سر خدا به قضاوت نشسته
مجازاتِ دنیای مجازی همین بس
که نشناسی کدام دل به هوای کدام حوا پر میکشد
پس خود را مخاطب نساز
که من دیر زمانیست دیگر دلم نمیشکند
که دیگر دلی نمانده برای شکستن
ردِ لبخند من بر پیکرِ این عکس
برای گمراه کردنِ خودم است
که بگویم زنده امهمین و بس...
پس نوشته های مرا به شعر نخوان
به درد بخوان اگر درد را فهمیده باشی
چرا نباید تو باشی...
چرا نباید تو این درد نوشته ها را بخوانی
تا دیگری محکومم کند که شعر به شعر ابلیس میشوم؟
آری دنیای من مجازی شده
اما هنوز گاهی پشت این مانیتور
که 17 اینچ اندازه دارد
فقط گاهی
فکر میکنم
دلی میتپد...
عزیزم این روزها می گذره و همچنان
راه فراموش کردن من برایت می شود : خوابیدن با دیگری !!!
شک نکن !!!
اون روزها , به خوابت هم نمی آیم !!!
وقتی پس از مدت ها بی خبری...
بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری میگویی:
دلم برایت تنگ است ......."
چه دلـــــــمان بخواهد،
چه دلــــــمان نخواهد،
خدا یک وقت هایی دلــــــــــــش نمی خواهد !!!
آره ... نشستم!!!
خسته نیستم . باور کن !!!
جایی برای رفتن ندارم !!!
.: Weblog Themes By Pichak :.