تاريخ : پنجشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۲ | 19:50 | نويسنده : Ali

 "هـمــــــــــرنگ"

 صدای پای زندگی 

 ۞ ۞

تبادل لینک و کپی دلنوشته هابا ذکر منبع آزاده...

راه ارتباطی آیدی اینستاگرام : ali.mhmuodi



تاريخ : سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۲ | 19:10 | نويسنده : Ali

 

ایکاش کنارت بودم

تا زیباترین لالایی عاشقانه را برایت زمزمه کنم و تو.

اسمان قلبم را با مهتاب زیبای چشمانت نور باران کنی تا خوابت ببرد

 

میخوام با آهنگ صدام برات یه لالایی بگم


یه قصه از من و تو و یه عشق رویایی بگم

تو قصه فرهاد بشم برم به کوه بیستون

اسم تو اونجا بزنم با قلمی به رنگ خون

لا لا لا لا گل بهار چشماتو روی هم بذار

از توی شهر قصه ها برام یه دسته گل بیار

لا لا لالا سبد سبد گل های اطلسی و ناز

یادت نره دوست دارم باشه میونه ما یه راز

ممکن که دیو قصه ها به ما حسادت بکنه

بیاد مییونه من و تو بخواد خیانت بکنه

دیو اگه بین ما اومد با هم. هم اغوش میشیم

از تو قصه میریمو براش .فراموش میشیم

میریم تو شهر پرییا اونجا فقط یه رنگیه

کی میتونه به من بگه عاشق شدن چه رنگییه؟

این عشق " پنهونی باشه میونه ما و پرییا

یواشکی و بی صدا"ساده و صاف و بی ریا

وقتی هم آغوش شدیم دست بکشم تویی موهات

شونه کنم تا خود صبح کمون ناز ابروهات

رو پلک های قشنگتو برات نوازش میکنم

پیشونی بلندتو با بوسه نازش میکنم

تو بوسه غرقت میکنم تا جایی که دیونه شی

صدتا دوست دارم میگم با تیک تیک ثانیه ها

هزار دفعه میبوسمت تا بگذرند دقیقه ها

دقیقه ها می رند و تو خوابهای رنگی میبینی

سبد سبد شکوفه و گل های رنگی میچینی

لالا لالا دوست دارم.نمیدونم که میتونم

همیشه پیشت بــمـونم...

سرود این لالایی رو کنار قلبت بــخـونم...

لالایی های زیبا برا S



تاريخ : یکشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۲ | 19:0 | نويسنده : Ali

دیدید...!!!

نوشته‌هایی هستند که خواندنشان سنگین است

حالت را عوض می کنند. ضربان قلبت را بالا میبرند 

و پُراند از غم ِشیرین...

دوست داری مرورشان کنی
و بعد هم یادداشتی پایش بنویسی .

اما بعضی نوشته‌ها سنگین‌تر‌اند...

نمیتوانی بیش از یکباربخوانیشان.

خط به خط که پایین میروی کلماتش ...

آوار میشوند بر سرت...

بر شانه‌هایت سنگینی می کنند "


بس که درد دارند بس كه تو را نوشته‌اند.


در پایان حرفهایم...

دلم پُر بودنی میامو اینجا خالیش میکنم...

بعضیا میگن نوشته هام غمگینن..
ببخشین اگه نوشته هام درد دارن...
میدونم ...

بعضی از نوشته ها" انگار تو را نوشته‌اند...


٠•● ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ●•٠٠•● ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ ●•٠




واقعي بوديم ، باورمان نكردند ،

مجازي شديم ، فيلترمان كردند !

و چه دنيايي ساخته‌اند براي ما نسل سوخته ...

اما من گاهی ادمهای دنیای مجازی را

به ادمهای اطرافم ترجیح میدهم!

وقتی بی ترس از قضاوت ادمها ...

از دردها و دغدغه هایم میگویم

گاهی درد دل بعضی ها انگار...

حرفهای دل توست ...

که انقدر نگفتی باورت شدهبی دردی

و دلیل این بغض که همیشه با توست

و نفس کشیدن را برایت سخت میکند نمیفهمی!

 
آهای شماهایی که میگید

 نوشته هات خود منه...

دردای دلمونه...

کجایین پس...همه میگن همدردیم ...

کجان این همدردا ...


برچسب‌ها: بعضی نوشته ها انگار تو را نوشته‌اند

تاريخ : جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۹۲ | 15:16 | نويسنده : Ali


بـغـض خیــــــس!!!

بعضی حرفها رو نمیشه گفت ؛

باید خورد !

ولی بعضی حرفارو نه میشه گفت،نه میشه خورد!

میمونه سر دلت !

میشه دلتنگی...میشه بغض...میشه سکوت...

میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چه مرگته!


نمیدونم باز امروز چه مرگمه!!!


        ஜ ஜ   



خیلی سختِ نگه داشتن بغض پشت تلفن . . .!

مخصوصاً وقتی که میخوای نفهمه . .

هی قورتش میدی . . .هی . .

اما آخرم چیکه چیکه اشکات گونه ها تو خیس میکنه!

اون موقع هس که یهو تلفنُ قطع میکنی. . .


بعدشم میگی خودش قطع شد


        ஜ ஜ   

 

هی به خودت میگی من دیگه فراموشش کردم ..

اصلا به من چه او الان کجاست و داره چیکار میکنه

اما یهو یاد اون روزا یه چیزی رو داخل گلوت

میترکونه...

که تا اشک نریزی خالی نمیشی...


        ஜ ஜ   



برای بعضی درد ها

نه می توان گریه کرد ...

نه می توان فریاد زد ...

برای بعضی از دردها...

فقط می توان


نگاه کرد و شکست ...


        ஜ ஜ   

چقدر سخته آدم

هم این دنیاشو از دست بده هم اون دنیاشو ...

خدایـــــــااااااا ...

چرا کمک نمیکنی...

نکنه فراموش شدم...

تنت در آغوش کسی

و دلت پیش دیگری

هزار خطبه هم که بخوانند

خیانت است

اگر
بدنت در دست كسيست

و فكرت پيش ديگری،

هم جسمت را كشته ای

و هم روحت را ...!!!


        ஜ ஜ   



و باز در پایان حرفهایم...


پشت این بغض

بیدی نشسته است...

که خیال میکرد با این بادها نمیلرزد !

خدایاااااااااا

از حست بگو برایم

می بینیو ســــاکتی؟؟؟



تاريخ : سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ | 22:12 | نويسنده : Ali

 

 

در وجودم کسی هست !

به وسعت تو ....

که
هر شب موهایش را شانه میزند

و هر شب یاد آخرین نگاه تو...


آوار میشود...


بر تنهاییم!


بر بی کسی این اتاقم...

و من با خودم فکر میکنم

حریمِ کدامین خیال را شکسته ام
که اینگونه حقیقت میشوی در باورم؟
باور کنی یا نه
باشی یا نباشی
دوستت دارم
فرقی نمیکند خیال باشی
آرزو باشی
یا عکسی در قابِ این مانیتور
در این دنیای مجازیِ پر از مجازات
فرقی نمی کند که شعرِ کدام شاعر را میخوانی
فرقی نمیکند که میشناسیم
یا اینکه من تو را میشناسم
فرقی نمیکند که روی نیمکتی دو نفره نشسته باشیم
فرقی نمیکند که لبخندت سهم من بود یا دیگری
فرقی نمیکند که خوشحال بودیم یا ناراحت
همین را میدانم که دوستت دارم
و تو میشوی شروعِ حرف زدن
خودخواهیم را ببخش
ببخش که تو را به خواب میبینم
ببخش که واژه به واژه ی شعرم از تو داد میزند
ببخش که من عاشقت هستم...



تاريخ : شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۲ | 21:31 | نويسنده : Ali


دکلمه زیبای عاشفونه

امیدوارم وقتی بهش گوش میدین حال خوبی داشته باشین

این دکلمه لالایی برا روزای تنهاییه...


دانلود لینک مستقیم

فایل صوتی دکلمه

حجم 6/96MB




متن دکلمه این قطعه زیبا

 

لا لا لا لا نخواب سودی نداره، همون بهتر که بشماری ستاره
همون بهتر که چشمات وا بمونه، که ماه غصه اش نشه تنها بیداره

لا لا لا لا نخواب باز هم سفر رفت، نمی دونم به کارون یا خزر رفت
فقط دردم اینه مثل همیشه بدون اطلاع و بی خبر رفت

لا لا لا لا نخواب میدونه جنگه، دست هر کی می بینی یه تفنگه
یه عمره دور چشماش گشتم اما نفهمیدم که اون چشما چه رنگه

لا لا لا لا نخواب زندونه دنیا سر ناسازگاری داره با ما
بشین باز هم دعا کن واسه اون که ما رو اینجا گذاشت تنهای تنها

لا لا لا لا نخواب اون راه دوره خدا میدونه که حالش چه جوره
توی خلوت میگم اینجا کسی نیست خداییش که دلم خیلی صبوره

لا لا لا لا نخواب خواب که دوا نیست، دل دیوونه داشتن که خطا نیست
میگن دست از سرش بردار، نمی شه آخه عاشق شدن که دست ما نیست

لا لا لا لا نخواب تنها میمونم کاش اون قدر چشماتو بدونم
چرا چشمات پر خشم عزیزم مگه من مثل اون نامهربونم

لا لا لا لا نخواب ماه رو نگاه کن، من اسفند رو میارم تو دعا کن
بگو برگرده پیش ما بمونه کتاب حافظ رو بردار و وا کن

لا لا لا لا نخواب سرما تو راهه همیشه عمر خوشبختی کوتاهه
میگن با یه فرشته اونو دیدن دروغه جون دریا اشتباهه

لا لا لا لا نخواب تلخ جدایی کمر خم میشه زیر بی وفایی
تو بیدار باش همه تو خواب نازن برای کی بخونم پس لالایی

لا لا لا لا نخواب تنهایی زرده اگه طولانی شه مثل یه درده اگه چشم انتظار باشی که
هیچی دروغ میگی به دل که بر میگرده

لا لا لا لا نخواب اشکت زلاله مثل بارون پای نخل وصاله
من و تو هم شب و هم قلب و کشتیم ولی اون چی ؟ چقدر اون بی خیاله

لا لا لا لا نخواب دنیا خسیسه واسه کم ادمی خوب می نویسه
یکی لب هاش تو خوابم غرق خنده است یکی پلک هاش تو خوابم خیسه خیسه

لا لا لا لا نخواب عاشق یه سیبه همیشه سرخ و تب دار و غریبه
تا اون بالاست رسیده است اما تنهاست پایین هم که بیوفته بی نصیبه

لا لا لا لا نخواب اینجا سیاهی، پر اما تو تنگه قصه ماهی
اونی که ماهارو بیدار نگه داشت، الهی خواب باشه حالا، الهی

لا لا لا لا نخواب تا اون بخوابه، بشین اینقدر تا که خورشید بتابه
زمونی که یقین کردم بیدار شد، بخواب با یاد عکسی که تو قابه

لا لا لا لا بخواب بیداره حالا، دیگه باید بخوابی پس لالالا
بخواب دیگه تو می تونی بخوابی، ببین خورشید اومد بالای بالا

لا لا لا لا اینم بود سرنوشتم، این از امروزم و این از گذشته ام
نمی خوابم تا تو برگردی یک روز، منم خواب و واسه اون روز گذاشتم



برچسب‌ها: دکلمه لالایی برا روزای تنهایی

تاريخ : شنبه ۱۴ دی ۱۳۹۲ | 8:25 | نويسنده : Ali

 

از يه جايي به بعد به خودت ميگي...

اصلن چه دليلي داره به كسي بگم حالم بده ؟
اونا چيكار ميتونن واسم كنن...

 جز گفتنِ يه الهي بميرم ،
جز گفتنِ يه ناراحت نباش ميگذره ...
در روز اونقد مي خنديو ميگي واي ...

من چقد خوشحالم كه خودتم باورت ميشه

واقعن حالت خوبه اما شبا

وقتي سرتو ميذاري رو بالش ميگي نه !!

 اونقدرا هم خوب نيستم .
كم كم گريه كردن يادت ميره ،

 ميريزي تو خودت ؛
غمه دوريشو ، اينكه رفت با كـَسه ديگرو ...

ميگي به من چه !!
چند وقت بعد ميبيني ديگه نميتوني ... 
سره يه موضوعِ كوچيك گريه ميكني ،

 داد ميزني ،

ميگي چه بلايي داره سرم مياد ؟
به خودت فُحش ميدي ، ميكوبي به درو ديوار ، 
همه بهت ميگن چته ؟

تو كه اينقد ضعيف نبودي !!
توو دلت ميگي ...!

اونقد قوي بودم كه ديگه ته كشيده ...
تمومِ افكارم ، باورام ، احساسم ،

حتا خودمم ديگه ته كشيده ...



تاريخ : جمعه ۱۳ دی ۱۳۹۲ | 20:16 | نويسنده : Ali

یک دی ماه دیگه ميگذره از بودنم ،

یه تولد دیگه...یا یک قدم نزدیکتر به مرگ...

هر سال كه گذشت ،از آدما دورتر شدم

كادوهاي تولد كم شد!

آدماي بد ديدم!

آدماي خوب ديدم!

غم ديدم...

دردو ، قلبم  با تمام وجود حس كرد...

تنهايي رو بلد شدم اما واسم عادت نشدُ هنوزم وقتي

تو خيابونا تنها با هنذفري و آدامس خرسي قدم ميزنم.

لبخند مياد رو صورتم .

من ياد گرفتم تنهايي خوبه...

من ياد گرفتم با داشته هام زندگي كنم...
من ياد گرفتم وقتي كه دلم گرفت

برم سراغِ شمعدوني هام

ياد گرفتم اونايي كه ميگن ميمونن ، ميرن!

اونايي كه چيزي هم نميگن بالاخره يه روزي ميرن!

با رفتنِ يه سري آدما از زندگيم باورام هم رفت!

اما باوراي جديد ساختم

لبخنداي جديد زدم

من ياد گرفتم زندگي كنم...

حتی شده با درد!

خودم ؛ تولدت مُبارك ...

تو تنها كسي هستي كه هميشه بوديُ نديدمت

تو تنها كسي هستي كه هرگز تركم نكرد...

خودم ؛ تولدت مُبارك ...

 

❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤

  

ميخوام نباشم ،
ميخوام نباشي ...،
شايد به نبودن ها كه رسيديم
تونستيم " باهم " باشيم.

 

❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤


من خودمو نمي بازم ؛
حتا اگه دستام بلرزن ،
اگه چشام تار ببينن ،
اگه پاهام راهِ درستُ تشخيص ندن ...،
گاهي حس مي كنم گُم شدم
حس ميكنم هيچ جايي تو اين دنيا ندارم
هيچ دوستي ...
هيچ آدمي كه نگرانم باشه ...
شايد چهره.م همچين چيزيو نشون نده
اما من واقعن يه موقع هايي خَستَم ...
دلم ميخواد كسي باشه
دستي باشه
دلم مي گيره و من هي به خودم ميگم عب نداره دل كارش گرفتنه ...
تا كي بگم ...؟
مهم نيست ...

من خودمو نمي بازم .

 

❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤


 

و باز در پایان حرفهایم...

تنهايي آنقدر ها هم كه اين آدمها مي گويند سخت نيست !!

من و خودم از اين تنهايي ها لذت مي بريم .

باهم به پارك مي رويم ...،

باهم موزیک گوش میدهیم ...،

باهم گریه میکنیم ...،

باهم شعر مي خوانيم و شعر مي نويسيم ...،

آه ... باز گفتم شعر !!

راستي اين آخرين باري كه چشمانم

با اَشك عشقبازي مي كرد ، 

من شعر نوشتم يا شعر مرا ...؟!

عجيب است !!

حرفهايم كلمه مي شوند و بعد جمله ...

اما كسي هست كه بخواند و درك كند ؟

اصلن كسي هست كه بفهمد ؟

نه نيست ... و من درك مي كنم كه آن تنها منم ،

و باز هم هي مي نويسمو

مي نويسمو مي نويسم...

تا يك روز كه ديگر اين كلمات محو مي شوند ...

فقط آن روز كه من نيستم...

يعني مي شود كسي با گريه بيايد و بگويد

ديگر نيست ...

از دستش دادم ...! نه !!

باز هم كسي نيست .



تاريخ : سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۲ | 19:59 | نويسنده : Ali

قـــــدم نــــزن!!!

 این جــا

این شعـــر ها ، آن قدر بارانی اند...

که می ترســم تمام لحظه هایت خیس شوند…!



❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤


بــیــــا در خـــیـــالــم

آرام بنشین ...

مــــی خــواهـــم صــدای ِ نفس هــــایت را

بنویــــســـم...


❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤


کاش بجای این همه تنهایی

الان پیش هم بودیم

سرت را روی پاهام میذاشتی

ما هم یه بار باهم میبودیم

نزدیک هم بدون هیچ نگرانیی

دیگه نمیکشم نفسم...!

تو رو میخوام

میفهمی ؟ تو رو فقط تو...


❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤


آنقدر دلم را شکسته اند

که تمام راه های منتهی به دل خراب شده است

چندیست تابلو زده ام

کارگران مشغول کارند آهسته برانید

نه برای دل شکسته ام

برای شما که از زخم دلم ،زخم بر ندارید...


❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤


خوشحالم !!!

آنقدر که نمي دانم....

کدام يک از درد هايم را فراموش کرده ام !


راســتی...!

اگر لحظه ای به یادت آمدم.....

زود از ذهنت بیرونم نکن...
من برای این لحظه...!

ساعت ها به یادت بوده ام...


❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤


میدانی...

تمام حرف هایم همان هایی هستند که نوشته نمیشوند!

همان سه نقطه های بیچاره...!!!


❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤


نمی دانم این روزها

تو دیر به دیر یادم می کنی

یا من

زود به زود

دلتنگت می شوم .....


❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤


آرامش وجود من بــودنــم در آغــوش مــردانــه ات است

بگـذار حـســودان هــرچـه می خــوآهـنـد بگــویـنـد

جــز تـو و عـشــق تــو تـمـوم دنـیــا پَــر...


دلهره نبودنت را دارم...


مــی ترسم آنقـدر نیــایـی،


آنقــدر نبــودنــت از در و دیــوار ببـارد، 


کِـــه غریبـِـه هـــای شهـــر مَحـــرم اَســرار شــونــد...


❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤

میدونستی...!!!

خیلــــی وقــــتا بهــم میگن :

چرا میخنــــدی بگو ما هــــم بخنـــدیم


اما هرگــــز نگفتــن:

چرا غصــــه میخوری بگـــو ماهــم بخــوریم


❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤


می خواهم بنویسم

نمی توانم ؛

یک کلمه به ذهنم می رسد

تـــــــو

تمام شد این هم نوشته ی امروز !



تاريخ : دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۲ | 18:1 | نويسنده : Ali

 

 

دیگر نوشته هایم به درد نمی خورند ...

بوی کهنه گی میدهند ...

مشتی حرفهای تکراری و احساسی ...

کلمات دیگر به زبان نمی آیند ...

امشب آمده ام با چشمهایم برایتان سخن بگویم ...

راستی همیشه دلم میخواست بدانم ...

لحظه های بی من ، برایت چطور میگذرد ...

منکه مانده ام چگونه فراموشت کنم ...

سالهاست ...

منو فراموشی سر تو جنگ داریم ...

مهربانم ...!

کاش می دانستی چقدر دردناک است،

شنیدن جمله ی: «برایم دعا کنید  ...

دریافتم ...

کسی که میگوید برایم دعا کنین ...

از همه جا کم آورده است  ...

صبرش تمام شده است ...

خدایا آمده ام بگویم کم آورده ام ...

خدایا ...

میشود این بار تو برایم دعا کنی ...

خدایا دلم بودن میخواهد ...

بودن های جدید و ناب ...

تجربه های جدید و پر استرس ...

گاهی به مرگ فکر میکنم ...

به قول فروغ ...با خود میگویم ...

چقدر حیف است که من می میرم و ...

غواصی در عمق اقیانوس ها را تجربه نمی کنم ...

می میرم...

 و حداقل یکبار زمین را از روی کره ماه نمی بینم!!

دلم می خواست ...

جاهای ترسناک جهان را می دیدم ...

دلم می خواست ...

یکبار هم که شده از ارتفاعی بلند پرواز می کردم ...

دلم می خواست های من زیاداند٬

بلنداند٫

طولانی اند٫

اما مهم ترین دلم می خواست های من این است که:

انسان باشم٬ انسان بمانم!

خدایا ...

چقدر وقت کم است تا وقت دارم باید مهر بورزم ...

وقت کم است باید خوب باشم ...

مهربان باشم ...

خدایا ....

دلم بهانه‌گیر شده ...

دلم ...

زندگی می‌خواهد ...

سفر می‌خواهد ...

هوای تازه می‌خواهد ....

اما نه ...!!!

هیچکدام از اینها را نمی‌خواهم ...

خوب که می اندیشم ...

باز میبینم که ...

دلم فقط تو را می‌خواهد.....



تاريخ : دوشنبه ۴ آذر ۱۳۹۲ | 19:41 | نويسنده : Ali
 

لالا لالا گل ریحون

دوتا فال و دوتا فنجون

توی فنجون تو "لیلی"
تو خط فال من "مجنون"

لالا لالا گل خشخاش
چه نازی داره اون چشمات

پر از نقاشیه خوابت
تو تنها فکر اونا باش

لالا لالا گل پونه
گل خوش رنگ بابونه

دیگه هیچکس تو این دنیا
سر قولش نمیمونه

لالا لالا شبه دیره
بببین ماهو داره میره

هزارتا قصه هم گفتم
چرا خوابت نمیگیره؟؟

لالا لالا گل لاله
نبینم رویاهات کاله

فرشته مثل تو پاکه
فقط فرقش دوتا باله

لالا لالا گل رعنا
میخواد بارون بیاد اینجا

کی گفته تو ازم دوری ؟؟
ببین نزدیکتم حالا

لالا لالا گل پسته
نشی از این روزا خسته

چقد خوابی که میشینه
تو چشمای، تو خوشبخته

لالا لالا گل مریم
نشینه تو چشات شبنم

یه عمره من فقط هرشب
واسه تو آرزو کردم

لالا لالا گل پونه
کلاغ آخر رسید خونه

یکی پیدا میشه یه شب
سر هر قولی میمونه

لالا لالا گل زردم
چراغارم خاموش کردم

بخواب که مثل پروانه
خودم دور تو میگردم...

 



تاريخ : جمعه ۱ آذر ۱۳۹۲ | 15:59 | نويسنده : Ali






گاهــــــی...

دلـــت برای کســـــی تنگ میشه که هم

 عکســـــشو داری هم شمارشـــــو .

 ولی حتـــی اگه بهش زنگ هم بزنی،

حــــرفی برای گفتن نداری....

❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤

چرا آدما نمی دونن،
بعضی وقتا خداحافظ،
یعنی نذار برم!
یعنی برم گردون!
یعنی سفت بغلم کن!
سرمو بچسبون به سینه ات و بگو:
خداحافظ و زهرمار!
بیخود کردی میگی خداحافظ!
مگه میذارم بری؟
مگه دست خودته؟
مگه الکیه............

❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤


ﺩﻟﻢ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﺩﻟﺶ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﯼ ...
ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ...
ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﮐﻤﯽ ﺳﺮﺩ ...
ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﺩﻟﻢ ﯾﮏ ﺳﺎﺩﻩ ﺩﻝ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...
ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﻭﯾﻢ ...
ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﮐﻮﻩ ﺑﺘﺮﺍﺷﺪ ...
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺷﻮﺩ ...
ﺳﺮ ﺑﻪ ﺑﯿﺎﯾﺎﻥ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ ...
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺩﺭﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺍﺳﺐ ﺳﻔﯿﺪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ .
ﻏﺮﯾﺐ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﭘﯿﺎﺩﻩ ...
ﻗﻠﺒﺶ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﮐﻠﺒﻪ ﮐﻮﭼﮏ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ...

ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﺒﻪ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﺍﻭ ﺑﺎﺷﺪ

❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤❤ As ❤


یا باش

یا برو ...!
نمی خواهم
از دور مراقبم باشی
از دور دوستــم بداری
و من در لحظاتم هیچگاه حسـت نکنم
دوری ات را نمی خواهم !
یا بـاش
  
یا بـرو ...





تاريخ : دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۱ | 0:59 | نويسنده : Ali

 

 

آروم آروم به نبودنت عادت میکنم...

چون هیچوقت داشتنت رو تجربه نکردم....

دیگه به داشتن چشمهای پر از حسرتم عادت کردم ...

سهم منم همینه تنهایی تنهایی تنهایی

انقدر این بغض گلومو سنگین کرده که...

حتی نمیتونم حرفامو اینجا بنویسم...

دیگه بی هوا خندیدن رو یاد گرفتم

دیگه تنهایی رو خیلی وقته یاد گرفتم .......

تو نگرانم نشو همه چیز را یاد گرفتم ...

یاد گرفتم چگونه با تو باشم بی انکه تو باشی...

یاد گرفتم نفس بکشم...

بی تو...و بیاد تو

یاد گرفتم چگونه نبودنت را با !!!

رویای با تو بودن و جای خالی ات را با خاطراتت پر کنم....


برچسب‌ها: تنهاترین تنها

  • دانلود فيلم
  • دانلود نرم افزار
  • قالب وبلاگ