لحظه ای به خود بنــگر...

چـــرایی زندگی ات چیست!!!؟

نیـچه میگوید :

اگر انسان چرایی زندگی اش را بداند با هر چگونگی خواهد ساخت!

لحظه ای به خود بنگر .به کجا میروی ؟ برای چه آمده ای ؟

این شکوه معجزه ی دستان خداوند...

برای چــــه آمده است؟

آیــــــــا...

آمده است تا حقوقی بگیرد و ماشینی بخرد و خانه ای ؟

رسالتت چیست ؟

اینگونه که به تاخت بر عمرت میگذری...

و گیسوانت را به سفیدی میرسانی...

و قامتت را به خاک نزدیک مینمایی ،

لحظه ای به خود بنگر. آیــا!!!

به صیدی یا در صیدی ؟

نمیدانم در چه شرایطی روزهایت را به پایان میرسانی!

اما این را میدانم که اگر تصمیم بگیری و بخواهی...

نفسهایت فقط شکوه و عشق و عظمت را

به کالبد مقدست جاری میسازند...

آیا وقتش نرسیده است ؟

با اینهمه شکایت و گلایه در رگهایت ...

چه نتی را به نواختن رسانده ای ؟

بس کن! برای همیشه.این کنسرت،

تو را به رقص خاک میرساند...

و چشمهایت را به تاراج تاریکی

و روحت را اسیر عمق تنهایی...

دلم تنگ لحظه هایی است که

بغض شادی گلویت را پر از عطر مریم میسازد...

دوستت دارم...که برایت مینویسم...

خاطراتت صف کشیده اند !
یکی پس از دیگری …
حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند !
و من …
فرار می کنم
از فکر کردن به تو
مثل رد کردن آهنگی که …
خیلی دوستش دارم... خیلی